سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























یار جکیگوری

خوب چندتا دونه فراجفنگ در کردم از خودم و اینجا مینویسم که شاید رستگار شوید

-  نمیدانم دلیلش چیست که هر چه فرهاد مجنون تر میشود، شیرین تلخ تر میشود

- همیشه دوست داشتم انقدر شاد باشم که در پوست خودم نگنجم، ولی امروز انقدر غمگینم که در کنج خودم پوسیدم

در حالی هر روز یک چرا به چراهای زندگی من اضافه میشود که من هنوز برای اولین آنها نیز جوابی نیافته ام

- امروز به این نتیجه رسیدم که زندگی کلا چهار تا جعبه در بسته هستش به اسم خردسالی، نوجوانی، جوانی و کهنسالی، اینها جلوی ما گذاشته شدند و همه شون هم پوچ هستند ، ما ولی انقدر ساده هستیم که هنوز غم پوچ بودن جعبه ی قبلی را فراموش نکردیم با سرعت به سمت جعبه بعدی میریم به امید اینکه اون پوچ نباشه، خوشا بحال اون کسایی که همون اول میفهمند که این جعبه ها پوچه و سراغ بعدیا نمیرند

- بعضی از اتفاق ها هست که شاید برای ما هم اتفاق بیفته، ولی مرگ حتما برای همه ی ما اتفاق میفته، یک روز میرسه که همه خواهیم رفت به شهر دیگر با خانه های دیگر

- من امروز با دیدن وضعیت رانندگی خودم و دیگران به این نتیجه رسیدم که:
خرترین مردم ، گاوترین آنها هستند

- آهان یه معادله دارم
از قدیم گفتند ازدواج شتریه که در خونه همه میخوابه
بعدش همون قدیمیها گفتند که مرگ هم شتریه که در خونه همه میخوابه
پس اگه این دوتا را مساوی هم قرار بدیم و شترها را بیخیال بشیم این را داریم:
ازدواج=مرگ

- من اصلا با این قضیه مشکل ندارم که پدر خانمم وضعش خوب باشه و من بشم داماد سرخونه، به شرطی که اون برای من یه خودروی ویتارا بخره و منم قول میدم واسه دخترش هر روز ویتانا بخرم

-از نظر خودم صدام شبیه صدای سیاوش قمیشیه، ولی از نظر بقیه صدام شبیه قیافه ی سیاوش قمیشیه!!! نمیدونم چرا اینطوری شده؟؟؟ فکر کنم تارهای صوتیم توی بیمارستان عوض شده


فعلا اینها را داشته باشین که من بعدا بیام دوباره


نوشته شده در پنج شنبه 92/5/17ساعت 10:56 صبح توسط داود نجفی نظرات ( ) |


Design By : Pichak